در تاریخ خاورمیانه معاصر هیچگاه به صورت همزمان اینقدر باد موافق بر بادبانهای کشتی عربستان نوزیده است. شیوخ ساکن ریاض خواهان ثبات و تعادل در داخل و خارج مرزهایشان هستند، آنها خواهان باز بودن شریانهای حیاتی انتقال انرژی از مناطق ژئواستراتژیکی مثل تنگه هرمز و باب المندباند و به نظر نمیرسد در حال حاضر چیزی فراتر از این بخواهند.
فرارو- قاسم توکلی: در تاریخ خاورمیانه معاصر هیچگاه به صورت همزمان اینقدر باد موافق بر بادبانهای کشتی عربستان نوزیده است. شیوخ ساکن ریاض خواهان ثبات و تعادل در داخل و خارج مرزهایشان هستند، آنها خواهان باز بودن شریانهای حیاتی انتقال انرژی از مناطق ژئواستراتژیکی مثل تنگه هرمز و باب المندباند و به نظر نمیرسد در حال حاضر چیزی فراتر از این بخواهند.
خالد بن سلمان وزیر دفاع عربستان سعودی و برادر ۳۷ ساله ولیعهد این کشور (محمد بن سلمان) روز پنجشنبه ۲۸ فروردین در سفری به تهران به صورت رسمی مورد استقبال سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. این سفر که با هدف توسعه مناسبات دفاعی میان دو کشور و رایزنی در خصوص تحولات اخیر منطقه صورت گرفته است ظاهراً حامل پیامی نیز از سوی پادشاه عربستان مبنی بر بی طرفی ریاض در نزاع احتمالی میان ایران و امریکاست. این سفر به این دلیل مهم است که نخستین سفر یک وزیر دفاع عربستان سعودی به ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ محسوب میشود. سفری که پس از سالها دشمنی، قطع مکرر روابط و فراز و فرودهای بسیار میتواند نشانهای از بهبود روابط میان تهران و ریاض باشد.
به گزارش فرارو، به نظر میرسد سعودیها علیرغم اینکه نگرانیهای خاص خود را از خطر قریب الوقوع یک درگیری نظامی در منطقه دارند، اما در عین حال وضعیت فعلی تعادل و توازن قوای خاورمیانه را به نفع خودشان میبینند و میکوشند از طریق تقویت روابط شان بویژه با طرف ایرانی، از شرایط جدید منطقه تا حد امکان به نفع خود استفاده کنند. چون سعودیها بدلیل ماهیت محافظه کارانه رژیم سیاسی شان موجودیت خود را در ثبات داخلی و تعادل قوای منطقهای میبینند. تاریخ روابط دو کشور، اما سرشار از شگفتیهای باور نکردنی و مصائب حیرت انگیز است. در ادامه میکوشیم با نیم نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب این روابط، ابعاد پیدا و پنهان این سفر را به تحلیل و بررسی (البته خوش بینانه) بگیریم.
از جنگ تحمیلی تا برائت از مشرکین و گفتگوی تمدنها!
به جرأت میتوان گفت سوءتفاهمهای خصمانه بین ایران و عربستان بدلیل ماهیت مذهبی هردو کشور تقریباً بلافاصله پس ۱۳۵۷ آغاز شد و طی دوران جنگ با عراق، این سوءبرداشتها رو به وخامت گذاشت و گاهی عملاً به منازعات خونین ختم شد. عربستان که در جریان جنگ از حامیان سیاسی و مالی صدام حسین بود، در دهه ۱۳۶۰ با نگرانی حضور نیروهای نظامی ایران در خلیج فارس و بویژه تحرکات حجاج ایرانی را در جریان مراسم حج زیر نظر داشت تا اینکه سال ۱۳۶۶ در نتیجه سرکوب تظاهرات حجاج ایرانی در مراسم حج، سعودیها مرتکب جنایات زیادی شدند و صدها زائر ایرانی را به شهادت رساندند. در پاسخ به تعدی پلیس سعودی علیه ایرانیان در مکه، سفارت و کنسولگری این کشور در تهران و مشهد مورد حمله قرار گرفت. معترضین خشمگین سفیر عربستان را از طبقه دوم سفارت در تهران به پایین پرتاب کردند و یکی از دیپلماتهای این کشور در اثر شدت جراحات وارده کشته شد. اینگونه بود که اولین پرده دیپلماسی میان دو کشور رنگ خون گرفت و عملاً روابط دیپلماتیک قطع شد!
با پایان جنگ و اتخاذ سیاست تنش زدایی و تعامل با منطقه و جهان در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی روابط ایران و عربستان نیز به صورت چراغ خاموش بهبود پیدا کرد (چون امام در زمان حیاتش گفته بود «اگر صدام را ببخشیم، آل سعود را نخواهیم بخشید»!) رئیس جمهور وقت، اما دیدگاه دیگری داشت و این بهبود روابط فیمابین علیرغم خرابکاری ها در دوره خاتمی هم تداوم یافت.
وضعیت رابطه با عربستان در این برهه تاریخی به نحوی پیچیده بود که انگار دو نیروی کاملاً متضاد در تهران همزمان سکان این رابطه را در دو مسیر مخالف به پیش میبردند و سعودیها عملاً قادر به درک این پیچیدگیهای سیاست خارجی ایران نبودند. خلاصه که سیاست خارجی گفتگوی تمدنهایِ خاتمی از پسِ سیاست تنش زدایی هاشمی داشت روابط دو کشور را عادی میکرد و سعودیها هم تلاش میکردند چشم شان را روی آن سویه تاریک ماجرا ببندند، که مداخلات امریکاییها در منطقه دوباره آتش اختلافات قدیمی دو کشور را شعله ور ساخت!
خاورمیانه جدید، تغییر «توازن قوا» و نارضایتی عربستان!
سعودیها تا قبل از حمله جرج بوش به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و سپس عراق در سال ۲۰۰۳، عملاً حامی رژیمهای حاکم بر این دو کشور بودند. در جهان ذهنی سعودیها رژیم طالبان و حزب بعث عراق از حکومتهای سنی مذهب نمایندگی میکردند که روی نقشه، ایرانِ شیعی (این رقیب دیرین عربستان) را در بر گرفته بودند و به نوعی مثل دو اَهرُم فشار، ایران را مهار میکردند. حمله امریکاییها به افغانستان و عراق عملاً باعث سرنگون کردن دو متحد طبیعی عربستان در جناحین شرق و غرب ایران شد و نارضایتی شدید سعودیها را نسبت به امریکا و این شیوه عجولانه در صادرات دموکراسی خام شان به خاورمیانه برانگیخت.
جرج بوش وقتی پس از حملات ۱۱ سپتامبر فهمید که هر ۱۹ نفر عامل هواپیماربایی آن روز از اتباع کشورهای عربی بودهاند، شوکه شد و دریافت که ۶۰ سال حمایت از دولتهای محافظ کار و ارتجاعی جهان عرب به هدف مطلوب یعنی تامین امنیت ملی امریکا منجر نشده است، پس تصمیم گرفت خودش دست به کار شود و با سرنگونی دولتهای حامی تروریسم، تصرف سرزمینهایی که پایگاه گروههای تروریستی محسوب میشدند (عراق و افغانستان)، جنگ مقدس با ترور را مستقیماً از واشنگتن پیش ببرد و بذر دموکراسی را در بیابانهای لم یزرع استبداد خاورمیانه بکارد. جرج بوش، اما نمیدانست که این آرمانگرایی عظیم الجثه اش چه ولولهای در ریاض برپا خواهد کرد.
درز اسناد محرمانه وزارت خارجه امریکا توسط وب سایت ویکی لیکس در سال ۲۰۱۱ پرده از تضاد منافع پشت پرده میان عربستان و امریکا در خاورمیانه برداشت. همه جهان فهمیدند که پادشاه وقت عربستان؛ ملک عبدالله تا چه حد از اقدامات امریکاییها و متحدین اروپایی شان در خاورمیانه ناراضی بوده است. او بر سر امریکاییها فریاد زده بود که با سرنگون کردن رژیم صدام حسین عملاً عراق را در یک «بشقاب طلایی» تقدیم ایران کردهاید. طبق اسناد افشا شده مشخص شد که در سال ۲۰۰۸ ملک عبدالله شخصاً از امریکاییها تقاضا کرده است که با حمله نظامی به ایران «سر افعی» را قطع کنند و برنامه هستهای ایران را متوقف کنند! موضوعی که توسط عادل الجبیر سفیر عربستان در واشنگتن نیز به صورت جدی در همان زمان دنبال میشد، اما هیچگاه به نتیجه مطلوب آنها نرسید.
بتدریج پیامدهای ساختاری مداخله بوش در عراق آشکار میشد و آنچه پادشاه اردن (ملک عبدالله دوم) در آن زمان «هلال شیعی» نامید عملاً به بزرگترین وحشت دولتهای محافظهکار عرب در سراسر منطقه تبدیل شد. «ولی رضا نصر» (عضو شورای روابط خارجی امریکا و فرزند سیدحسین نصر) آن را رستاخیز «ژئوپلتیک شیعه» نامید و از آغاز دورهای طولانی از جنگهای مذهبی (درست مثل اروپای قرن ۱۷) در خاورمیانه سخن گفت. منتقدین توسعه طلبی نظامی بوش در امریکا و همچنین کشورهای عرب محافظهکار به درستی دریافته بودند که سرنگونی طالبان و صدام حسین در کابل و بغداد عملاً باعث قدرت گیری شیعیان (به عنوان متحدان طبیعی تهران) در افغانستان و بویژه در عراق شده است و این شروع یک مسئله بلندمدت ژئوپلتیکی در منطقه خواهد بود.
ایرانیها که احساس میکردند مرزهای غربی شان پس از قرنها نزاع با عثمانیها و عراقیها حالا باز شده است، بلافاصله از فرصت استفاده کردند و چندی نگذشت که ایران از بغداد تا دمشق و بیروت را به منطقه نفوذ خود تبدیل کرد. واکنش عربستان، قطر، امارات و اردن به این توسعه قدرت و نفوذ ایران در قلب جهان عرب، تجهیز و تقویت عجولانه نیروهای رادیکال سنی در عراق و سوریه بود. حمایتهای کورکورانهای که به جنگهای مذهبی ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ در عراق منتهی شد و چند سال بعد زمینه را برای ظهور وحشت موسوم به داعش از درون القاعده عراق فراهم ساخت. به نظر میرسید پیش بینی بدبینانه ولی رضا نصر خیلی زودتر از موعد در حال تحقق بود!
عربستان سعودی پول زیادی در لبنان و عراق خرج کرد تا نیروهای مخالف ایران را تقویت کند. چتر ضدایرانیای که عربستان در منطقه گشود شامل طیف وسیعی از افراد و نیروهایی بود که هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر نداشتند مگر دشمنی با ایران! کسانی مثل ولید جنبلاط، خاندان حریری و جریان موسوم به ۱۴ مارس در لبنان، قبایل سنی مذهب در مرکز و شمال عراق تا شخصیتهای شیعی پان عرب مثل مقتدی صدر در عراق، همه زیر این چتر نفرت جمع شده بودند. سعودیها ازین طریق تلاش کردند تعادل از دست رفته قوا را به خاورمیانه بازگردانند، اما توفیقی حاصل نشد. اسناد پیدا و پنهان و شایعات مختلف حکایت از آن داشت که عربستان سعودی حتی از حمله اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ نیز حمایت کرده بود، حملهای که هدف آن تضعیف حزب الله و مهار نفوذ ایران در لبنان بود. نهایتاً سعودیها نه تنها موفق نشدند توازن قوای از دست رفته را احیاء کنند که نبرد مذهبی بین شیعه و سنی به درون کشور خودشان نیز کشیده شد و شرایط برای ریاض از آنچه تصور میکرد بازهم وخیمتر شد!
«بهار عرب»، اعدام شیخ نمر و قطع دوباره روابط دیپلماتیک!
رستاخیز ژئوپلیتیک شیعه که عملاً به کابوس سعودیها تبدیل شده بود با آمدن انقلابهای سال ۲۰۱۱ «بهار عرب» پکیج مصائب ملک عبدالله را تکمیل کرد. این بار روابط تهران و ریاض بر محور شیعیان معترض ساکن در استان نفت خیز قطیف (واقع در شرق عربستان) رو به وخامت گذاشت.
پادشاه پیر و فرتوت سعودی که از سرنوشت بن علی، حسنی مبارک، قذافی و علی عبدالله بن صالح به وحشت افتاده بود واکنش خشونت آمیزی به اعتراضات اقلیت ناراضی شیعیان نشان داد و در یک دادگاه فرمایشی رهبر مذهبی شیعیان عربستان؛ شیخ نمر باقر النمر را همراه با ۴۷ تن از رهبران اعتراضات در سال ۲۰۱۶ یکجا اعدام کرد، موضوعی که آتش کینه میان ایران و عربستان را بار دیگر به همان سطح خصومتهای سال ۱۳۶۶ رساند و باعث حمله به کنسولگری این کشور در مشهد با کوکتل مولوتوف و سپس قطع کامل روابط دیپلماتیک دو کشور برای حدود هفت سال گردید. ملک عبدالله و برادرش ملک سلمان با سیاست چماق و هویج از طریق پول پاشی و همزمان زندان و اعدام، خلاصه به هر مصیبتی که بود موفق شدند اعتراضات مردمی بهار عرب را کنترل کنند و طوفان را موقتاً از سر بگذرانند. وضعیت در بحرین، اما به مراتب از عربستان وخیمتر بود چرا که شیعیان بحرین اکثریت (دست کم ۶۰ درصد) جمعیت این کشور را تشکیل میدادند و با فرارسیدن اولین امواج بهار عرب، منامه (پایتخت بحرین) میرفت که سقوط کند! ریاض بلافاصه نیروی کمکی به بحرین اعزام کرد و از طریق اعزام ارتش سعودی اعتراضات شیعیان بحرین نیز سرکوب شد و شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه هم مثل ملک عبدالله نفس راحتی کشید.
اعراب محافظه کار ساکن ریاض، دوحه، دوبی و منامه که تا پیش از بهار عرب فقط از «دموکراسی بازی» ارتش امریکا در افغانستان و عراق ناراضی بودند حالا از خط مشیهای لیبرالیستی توئیتر و فیس بوک و شبکههای اجتماعی امریکایی در اینترنت جان شان به لب رسیده بود. به همین دلیل سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ یکی از سردترین و مأیوس کنندهترین دورهها در روابط میان عربستان و امریکا محسوب میشود. باراک اوباما و وزیر خارجه اش؛ هیلاری کلینتون در واشنگتن عملاً متحدین قدیمی امریکا در خاورمیانه را در برابر خیزشهای سهمگین مردمی به حال خود رها کرده بود. رهبران عرب عملاً مثل طفل یتیمی در جستجوی پناهگاه بودند و با آمدن باراک اوباما احتمالاً در دل ناله میکردند که «خدا پدر کفن کِش سابق (بوش) را بیامرزد»! سعودیها آنقدر ترسیده بودند که طی پیمان امنیتی محرمانهای با ارتش پاکستان به اسلام آباد اجازه دادند در صورت بروز هر گونه اغتشاش در پایتخت، ارتش پاکستان بدون طی تشریفات دیپلماتیک بین المللی، برای دفاع از خاندان سلطنتی به ریاض نیرو اعزام کند! این انتظاری بود که سعودیها از امریکاییها داشتند، اما بعد از بی اعتنایی لیبرال منشانه واشنگتن در قبال سقوط حسنی مبارک، حالا سعودیها کاملاً اعتمادشان را به دموکراتهای ساکن کاخ سفید از دست داده بودند.
به جرأت میتوان گفت سال ۲۰۱۱ تحقیرآمیزترین سال برای سعودیها طی چند دهه اخیر (شاید حتی از زمان تاسیس کشورشان) بوده است! خاندان آل سعود از این طوفان جان به در بردند، اما بهار عرب درس عبرت بزرگی برای نسل جدید شاهزادههای سعودی داشت و آن هم چیزی نبود جز ضرورت انجام اصلاحات بنیادین و کسب رضایت مردم! محمد بن سلمان همانجا بود که فهمید با هیئت حاکمه پیر، فاسد و محافظه کار نمیتواند کشوری جوان با جمعیت مطالبهگر را در قرن ۲۱ اداره کند.
رسیدن خیزشهای مردمی بهار عرب به سوریه و یمن بار دیگر ایران و عربستان را به عنوان رقبای سنتی منطقهای در این کشورها مقابل هم قرار داد. سعودیها که خطر را از ناحیه یمن جدیتر میدیدند تصمیم گرفتند خودشان در سال ۲۰۱۵ وارد عمل شوند و در رأس یک اتحاد عربی که کشورهایی مثل امارات، قطر، بحرین و کویت نیز درون آن قرار داشتند به یمن حمله کردند تا هم حاکمیت از کف رفته متحدشان؛ عبدربه منصورهادی را به او بازگردانند و هم حوثیهای مورد حمایت ایران را نیز گوشمالی سختی بدهند. سعودیها با وجود حملات مکرر زمینی و هوایی و بمباران مداوم شهرهای یمن، بازهم با متحمل شدن تلفات و هزینههای زیاد سرانجام دست خالی از آنجا خارج شدند و نهایتاً فهمیدند جنگیدن در جغرافیای خشن و سرکش یمن کار آنها نیست. مداخله نظامی ائتلاف عربی به رهبری عربستان در جنگ داخلی یمن نه تنها شکست خورد که عملاً نتیجه عکس داد و باعث شد حوثیهای مورد حمایت ایران به قدرتمندترین نیروی سیاسی نظامی در این کشور تبدیل شوند. حالا زمان یک گردش سیاسی جدید برای ریاض فرا رسیده بود، سعودیها که از دامان امریکا به دامان پاکستان غلتیده بودند با وخیمتر شدن وضعیت امنیتی منطقه آماده بودند تا برای تضمین بقاء خودشان دست دوستی به سوی قدیمیترین دشمن اعراب نیز دراز کنند: اسرائیل!
حمله به آرامکو و هل دادن ریاض به دامان اسرائیل!
اوج اصطکاک و تنش در روابط ایران و عربستان طی سال ۲۰۱۹ اتفاق افتاد زمانی که یک حمله پهپادی گسترده به بزرگترین تاسیسات استخراج نفت عربستان (آرامکو) یک شوک اقتصادی و سیاسی شدید به منطقه و جهان وارد کرد.
علی رغم اینکه حوثیهای یمن مسئولیت این حمله پهپادی را بر عهده گرفتند، اما سعودیها و آمریکاییها معتقد بودند این حمله بدون همکاری لجستیک ایران هرگز نمیتوانست انجام شود. آن زمان دولت اول ترامپ بر سر کار بود و با ابتکار جرد کوشنر (داماد یهودی و مشاور ارشد ترامپ) پیمان صلح ابراهیم با ضمانت امریکا و بر محور مشارکت اسرائیل با کشورهای عرب محافظه کار (که عموماً نظام پادشاهی دارند) در پاسخ به این تهدیدهای فزاینده روی دست گرفته شد. از منظر کشورهای محافظه کار عربی در آن زمان تهدید ایران حتی خطرناکتر از تهدید اسرائیل به نظر میرسید به همین دلیل دولتهای عربی بتدریج به این پیمان پیوستند: ابتدا امارات و بحرین، در ادامه مراکش و البته چانه زنیهای گسترده پشت پرده برای فراهم سازی شرایط مناسب جهت پیوستن ریاض به این پیمان نیز در جریان بود. ظاهراً موافقت ضمنی بن سلمان هم برای الحاق به پیمان ابراهیم اخذ شده بود که وقوع حمله هفتم اکتبر حماس موسوم به طوفان الاقصی در سال ۲۰۲۳ عملاً صورتبندی مناسبات و معادلات قدرت را در خاورمیانه به صورت بنیادینی تغییر داد.
به هر روی در آن لحظه تاریخی پس از حادثه آرامکو به نظر میرسید عربستان در گوشه رینگ خاورمیانه گیر افتاده است و برای تامین امنیت خودش در منطقهای که فاقد توازن قواست چارهای جز همراهی با این پیمان برای تضمین بقاء خودش ندارد.
هفت اکتبر و تغییر موازنه قوا در خاومیانه
به جرأت میتوانیم بگوییم که حمله هفتم اکتبر حماس علیه اسرائیل و تحولات سیاسی یک سالِ پس از آن، نقشه قدرت را در جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه را تغییر داد و تعادل و توازن قوای جدیدی آفرید که باعث شد بازیگران سنتی این منطقه در استراتژیها و اتحاد و ائتلافهای خودشان تجدید نظر کنند. حملات پیچیده و غیرمنتظره اسرائیل علیه حماس و حزب الله و سقوط ناگهانی دولت بشار اسد در سوریه باعث شد دست ایران در معادلات خاورمیانه ضعیف شود و تعادل و توازن قوا به نفع دو محور رقیب ایران تغییر کند.
چندین تحول متناوب از سال ۲۰۲۳ به این سو باعث شد بتدریج ورق به نفع عربستان برگردد و این کشور خطر کمتری از جانب ایران احساس کند. پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات امریکا و روی کار آمدن جریان سیاسی ضد ایران در واشنگتن از یک طرف، تحرک اسرائیل در تحولات نظامی منطقه از طرف دیگر و همچنین تقویت محور اخوانی آنکارا-دمشق (با به قدرت رسیدن هیئت تحریرالشام و سقوط اسد) به عنوان سومین عامل باعث شد که عربستان سعودی احساس کند اکنون زمان نزدیک شدن به ایران است! چون ماهیت محافظه کار رژیم سعودی ذاتاً تمایل به تعادل و توازن قدرت در محیط پیرامونی خودش دارد و از هر نوع آرایش تک قطبی و یکجانبه گرایانه میهراسد.
هیئت حاکمه عربستان خواهان سیطره مطلق و انحصاری هیچ نیرویی به تنهایی بر بلوک ژئوپلتیک خاورمیانه نیست. سعودیها همان قدر که از رستاخیز هلال شیعی احساس خطر میکردند از قدرتگیری لجام گسیخته اسرائیل و همچنین از افزایش قدرت بیش از اندازه جریان اخوان المسلمین در سوریه نیز هراس دارند.
با این تفاسیر، شرایط فعلی در سال ۲۰۲۵ بهترین وضعیت ایده آل برای سعودیهاست. کاری که آنها و چهار برادر کوچکتر عربشان (امارات، بحرین، قطر و کویت) از سال ۲۰۱۵ در یمن نتوانستند انجام دهند اکنون امریکا، بریتانیا و اسرائیل به شکل رایگان برایشان انجام میدهند. از سوی دیگر ایران اکنون از منظر ریاض مهار شده به نظر میرسد. موضوع دموکراسی و حقوق بشر از دستور کار متحدین امریکاییشان خارج شده است.
در تاریخ خاورمیانه معاصر هیچگاه به صورت همزمان اینقدر باد موافق بر بادبانهای کشتی عربستان نوزیده است. شیوخ ساکن ریاض خواهان ثبات و تعادل در داخل و خارج مرزهایشان هستند، آنها خواهان باز بودن شریانهای حیاتی انتقال انرژی از مناطق ژئواستراتژیکی مثل تنگه هرمز و باب المندباند و به نظر نمیرسد در حال حاضر چیزی فراتر از این بخواهند. محتوای پیام وزیر دفاع این کشور به تهران نیز طبیعتاً نباید چیزی بیشتر از این باشد. این یک لحظه طلایی و یک نقطه عطف برای فرصت دادن به دیپلماسی و اجتناب از جنگ است و چه کسی است که این را نخواهد؟!
source