ناصر حجازی یکی از اسطوره‌های استقلال و تیم ملی چهارم خرداد سال ۱۳۹۰ در تهران تشییع و به خاک سپرده شد. از آن روز به بعد خبرورزشی به حرمت این چهره دوست‌داشتنی فوتبال کشورمان، روزهای چهارم هر ماه (برای چند ماه متوالی) بخش‌هایی از حرف‌های ناگفته و مصاحبه‌های قبلی جازی را منتشر می‌کرد که با استقبال خوبی هم مواجه شد.

ناصر حجازی پرسپولیس

چهارم مهر سال ۹۰ مصاحبه‌ای از ناصرخان منتشر کردیم که در آن از زندگی شخصی و سختی‌های خود گفته بود. حرف‌هایی که آن زمان خیلی مورد توجه قرار گرفت و حالا قطعا خواندن بخش‌هایی از آن می‌تواند برای همه ما نوستالژیک باشد:

بعد از این‌که اولین مسابقه ملی خودم را برگزار کردم، دوستان و بچه‌های محل کوچه را تزیین کرده و ریسه کشیدند. مادرم بنده خدا خانه نبود و من زودتر از او به منزل رسیدم. وقتی مادرم وارد کوچه شد و علت روشنایی چراغ‌ها و سر و صدای داخل خانه ما را پرسید، دوستان به شوخی گفته بودند عروسی ناصر است! این بنده خدا هم ضعف شدیدی کرد و از شدت ناراحتی نزدیک بود سکته کند!

با قانون ۲۷ساله‌ها من را از تیم ملی کنار گذاشتند.

حضورم در منچستر یونایتد قطعی شده بود اما به من رضایتنامه ندادند به همین خاطر مجبور شدم یک رضایتنامه قلابی برای خودم درست کنم ولی از ایران به باشگاه منچستر نامه زدند که این مدرک جعلی است! دست آخر هم مرا از استقلال دور کردند و کار را به جایی رساندند که زن و بچه‌هایم را ول کردم و رفتم خارج تا برایشان لقمه نان حلالی جور کنم.

یکی از سه بازیکن ایرانی که همراه با خودم به بنگلادش برده بودم، به من خیانت کرد و به مدیرعامل باشگاه گفته بود ۲۰ درصد دستمزد ناصر حجازی را می‌گیرم و تضمین می‌دهم که تیم شما را قهرمان کنم! مدیر باشگاه به خانه من آمد و گفت: چه آدمی را با خودت آورده‌ای؟ این آمده به تو کمک کند یا جایت را بگیرد؟

واقعا باورم نمی‌شد یک آدم تا این حد نامرد و نمک‌نشناس باشد. در انتهای فصل او را بیرون کردم و دلیلش را هم گفتم اما با بی‌شرمی گفت می‌خواستم پول بیشتری در بیاورم! در جواب به او گفتم اگر دزدی کنی بهتر است تا این‌طوری نان به خانه ببری. جالب اینجاست که همین آقا چند ماه در بنگلادش داخل خانه من زندگی کرد تا پول اجاره خانه ندهد ولی جواب خوبی‌هایم را به بدترین شکل ممکن گرفتم.

ناصر حجازی

قبل از بازی با هلند در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین، بچه‌ها از این تیم می‌ترسیدند. یادم می‌آید علی پروین گفت با همین گرمکن‌های مشکی می‌رویم و به بازیکنان هلند می‌گوییم مادرهایمان فوت شده‌اند و عزادار هستیم! جان مادرتان زیاد به ما گل نزنید (می‌خندد)

در همین ارتباط:  حشمت مهاجرانی: داشتن علی دایی آرزوی هر مربی‌ای است/ زمان جنگ حاضر نشدم به عراق بروم و جریمه‌اش را با کمال میل پرداخت کردم!

وقتی تازه به تیم ملی دعوت شده بودم در واقع قرار بود جانشین عزیز اصلی بشوم و از نظر هیکل کوچکتر از او بودم به همین خاطر یکی از بازیکنان باسابقه تیم ملی به من گفت تو جوجه هستی و باعث باخت ما می‌شوی. فردای آن روز می‌خواستم اردوی تیم ملی را ترک کنم ولی مستر رایکوف اجازه نداد و گفت مطمئن باش بازیکن بزرگی خواهی شد.

ناصر حجازی

source

توسط salamatsun.ir