به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، مرداد ۱۴۰۴؛ در پایتخت کشوری که روزگاری شبکهای پیچیده از کاریزها، سدها، رودخانهها و تمدنهای آبی را در دل خود جای داده بود، حالا میلیونها شهروند برای دسترسی به آب سالم درگیرند. دمای هوا در جنوب کشور به بیش از ۵۳ درجه رسیده، آتشسوزی در جنگلهای خشکشده زاگرس بیوقفه ادامه دارد. بسیاری از سدهای بزرگ،از کرج تا کرخه و زایندهرود،زیر ۱۰ درصد ظرفیت ذخیره آبی خود را دارند و آبخوانهای مرکزی ایران به مرز فروپاشی رسیدهاند.
اما این فاجعه نتیجه «اتفاقات طبیعی» یا «فقط» تغییرات اقلیمی نیست. بلکه محصول مستقیم ناکارآمدی و تصمیمگیریهای غلط در حوزه مدیریت منابع آب است.
آنچه باید میشد و نشد
در دهه ۶۰ و ۷۰ ، سیاستگذاران ایرانی به تقلید از مدلهای توسعهای ترکیه و چین، پروژههای عظیم سدسازی را راه انداختند؛ بدون آنکه اقلیم خشک ایران یا نیازهای محلی جوامع را در نظر بگیرند. نتیجه این بود که صدها سد در کشور ساخته شد،بسیاری از آنها روی رودخانههایی که حالا دیگر وجود خارجی ندارند.
چه باید میشد؟ تمرکز بر احیای کاریزها، مدیریت آب در مقیاس محلی، جلوگیری از تبخیر و نشت در خطوط انتقال، و توسعه زیرساختهای هوشمند آبی.
چرا انجام نشد؟ منافع شرکتهای پیمانکاری وابسته به نهادهای شبهدولتی و بهرهبرداری تبلیغاتی از افتتاح سدها، جای عقلانیت را گرفت.
از دهه ۶۰ تا امروز، سیاستهای وزارت جهاد کشاورزی و بانکهای دولتی، مشوق کشتهای پرآب مانند برنج، چغندر قند و هندوانه در استانهایی چون خراسان، فارس و یزد بودند. این تصمیمات منابع آبی مناطق کویری را به ورطه نابودی کشاند.
چه باید میشد؟ اصلاح الگوی کشت متناسب با اقلیم هر منطقه، سرمایهگذاری در کشاورزی گلخانهای و کمآببر، و آموزش به کشاورزان.
چرا انجام نشد؟ نگاه کوتاهمدت به امنیت غذایی، فشار نمایندگان مجلس برای تخصیص اعتبارات منطقهای، و ناتوانی ساختارهای مدیریتی در مواجهه با تغییر اقلیم.
در چهار دهه گذشته، مدیریت منابع آب کشور بهدست بیش از ۱۵ نهاد پراکنده بوده است. از وزارت نیرو تا سازمان محیطزیست، از وزارت جهاد تا شهرداریها. نتیجه؟ تصمیمهای متناقض، پروژههای موازی، و پاسخگویی صفر.
چه باید میشد؟ تشکیل نهاد مستقل ملی برای مدیریت یکپارچه منابع آب، با قدرت اجرایی و علمی بالا، مشابه الگوی اتحادیه اروپا یا استرالیا.
چرا انجام نشد؟ مقاومت بوروکراسی سنتی، رقابت سازمانها بر سر بودجه، و فقدان اراده سیاسی برای اصلاح ساختار قدرت در دولت.
غفلت از آب زیرزمینی و حفر بیرویه چاهها
حدود ۸۵٪ آب مصرفی ایران از منابع زیرزمینی تأمین میشود؛ منابعی که در طول ۴۰ سال گذشته بهشدت و بدون حساب استخراج شدند. تنها در دو دهه اخیر بیش از ۸۰۰ هزار حلقه چاه مجاز و غیرمجاز در کشور حفر شد، بسیاری از آنها با پمپهای عمیق که سفرههای باستانی را خشک کردند.
چه باید میشد؟ پایش دقیق سفرههای آب، نصب کنتور هوشمند بر چاهها، انسداد چاههای غیرمجاز و تعیین سهمیهی آب در بخش کشاورزی.
چرا انجام نشد؟ نبود اراده اجرایی برای مقابله با تخلفات، فشار ذینفعان محلی و غلبه نگاه کوتاهمدت بر سیاستگذاری بلندمدت.
در سالهای اخیر، سیاستهایی چون فروش حقابه، اجاره منابع آب به صنایع خصوصی، و واگذاری مدیریت آب به نهادهای خصولتی موجب شد منابع عمومی به کالای تجاری بدل شوند. مثلاً صدور مجوزهای انتقال آب بینحوضهای برای صنایع فولاد یا پتروشیمی در مناطق خشک، بدون در نظر گرفتن ملاحظات زیستمحیطی و اجتماعی.
چه باید میشد؟ تثبیت جایگاه «آب بهمثابه حق عمومی» در قانون اساسی، ممنوعیت انتقالهای مخرب بینحوضهای، و شفافسازی تخصیص منابع آب.
چرا انجام نشد؟ نفوذ لابیهای صنعتی، فساد سیستماتیک در صدور مجوزها، و حذف تدریجی نقش دولت در تنظیمگری منابع پایه.
بحران امروز، بازتاب دهها تصمیم اشتباه، بیتوجهی به هشدارهای کارشناسان، و اولویت دادن به قدرت و سرمایه بهجای بقا و پایداری است. در کشوری که یکی از کهنترین تمدنهای آبی جهان را داشت، اکنون کودکان در برخی شهرها از تشنه اند و این بحران، فقط بحران آب نیست؛ بحران برنامهریزی است.
دولتها آمدند و رفتند. وزرا تغییر کردند. اما «سیاستگذاری» هرگز تغییر نکرد. چرا؟ چون هیچگاه آب، «مسألهی اصلی» نبوده؛ نه در نگاه امنیتی حاکمیت، نه در اولویتهای بودجهای، و نه در رویاهای توسعهگرایانهای که تنها بر بتن و لوله و سد تمرکز داشتند.
source