خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ نوذر – بخش 10
در این داستان، فرستادهای به زال میرسد و در او شور و انگیزه جنگ ایجاد میکند. سپس زال به سمت شهر حرکت میکند و شبی حملهای بر دشمنان ترتیب میدهد. او تیری به سوی دشمنان شلیک میکند که مهارت او را به نمایش میگذارد، و همه میدانند که تنها زال میتواند چنین تیراندازی کند. صبح روز بعد، با به صدا درآمدن طبل و شیپورهای جنگ، لشکرها به میدان نبرد میآیند. زال در نبرد با خزروان پیروز میشود و او را شکست میدهد. سپس کلباد، یکی از فرماندهان دشمن، را نیز میکشد. شماساس و لشکریان او از میدان نبرد پا به فرار میگذارند. در پایان داستان، لشکر زاولستان به همراه شاه کابلستان از پیروزی در نبرد دلشاد میشوند، در حالی که شماساس و همراهانش که شکست خوردهاند، از صحنه نبرد میگریزند.
برگردان به زبان ساده
# فرستاده نزدیک دستان رسید
به کردار آتش دلش بردمید
هوش مصنوعی: فرستاده به نزد دستان رسید و مانند آتش، دل او را به تپش انداخت.
# سوی گرد مهراب بنهاد روی
همی تاخت با لشکری جنگجوی
هوش مصنوعی: به سمت مهراب (محل عبادت) رفت و با لشکری از جنگجویان به سرعت پیش میرفت.
# چو مهراب را پای بر جای دید
به سرش اندرون دانش و رای دید
هوش مصنوعی: وقتی پای مهراب را در جای خود ثابت دید، در دل او دانش و حکمت را یافت.
# به دل گفت کاکنون ز لشکر چه باک
چه پیشم خزروان چه یک مشت خاک
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که حالا چه نگرانی از لشکر دشمن دارم، چه اهمیت دارد که در برابر من خزروان باشد یا فقط یک مشت خاک.
# پس آنگه سوی شهر بنهاد روی
چو آمد به شهر اندرون نامجوی
هوش مصنوعی: سپس به سمت شهر حرکت کرد و زمانی که به داخل شهر رسید، نامجو به او برخورد.
# به مهراب گفت ای هشیوار مرد
پسندیده اندر همه کارکرد
هوش مصنوعی: به مهراب گفت: ای مرد باهوش، تو در همه کارها مورد پسند هستی.
# کنون من شوم در شب تیرهگون
یکی دست یازم بریشان به خون
هوش مصنوعی: اکنون در این شب تاریک، تصمیم دارم که با یک دست به خون آنها حمله کنم.
# شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم
هوش مصنوعی: من آنها را از برگشتن خود با خبر میکنم، زیرا دل پر از اندوه و کینهای برانگیخته دارم.
# کمانی به بازو در افگند سخت
یکی تیر برسان شاخ درخت
هوش مصنوعی: کسی که کمان را محکم بر بازو گذاشته، تیری را به سمت شاخ درخت پرتاب میکند.
# نگه کرد تا جای گردان کجاست
خدنگی به چرخ اندرون راند راست
هوش مصنوعی: او نگاهی به جایگاه گردشها انداخت و تیرکی به سمت چرخ درون آن راند.
# بینداخت سه جای سه چوبه تیر
برآمد خروشیدن دار و گیر
هوش مصنوعی: تیرها را در سه نقطه قرار داد و صدا و فریادی از دار و بند به گوش رسید.
# چو شب روز شد انجمن شد سپاه
بران تیر کردند هر کس نگاه
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، جمعی از افراد به دور هم جمع شدند و گروهی از آنها تیراندازی کردند و هر کسی به تماشا ایستاد.
# بگفتند کاین تیر زالست و بس
نراند چنین در کمان تیر کس
هوش مصنوعی: گفتند که این تیر به زال تعلق دارد و هیچ کس نمیتواند چنین تیری را در کمان بنشاند.
# چو خورشید تابان ز بالا بگشت
خروش تبیره برآمد ز دشت
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در آسمان به شکلی درخشان و پرنور میتابد، صدای بلندی از دشت به گوش میرسد.
# به شهر اندرون کوس با کرنای
خروشیدن زنگ و هندی درای
هوش مصنوعی: در داخل شهر، صدای طبل و شیپور به گوش میرسد و نواهای زنگ و سنتور هندی نیز به هم پیوستهاند.
# برآمد سپه را به هامون کشید
سراپرده و پیل بیرون کشید
هوش مصنوعی: سردار سپاه به دشت آمد و چادر را برپا کرد و فیل را بیرون آورد.
# سپاه اندرآورد پیش سپاه
چو هامون شد از گرد کوه سیاه
هوش مصنوعی: سپاه به میدان آمد و مثل اینکه یک بیابان یا دشت وسیع در مقابل کوههای سیاه شکل گرفته است.
# خزروان دمان با عمود و سپر
یکی تاختن کرد بر زال زر
هوش مصنوعی: بهار با هجومی شجاعانه و مسلح به سلاح و دفاع، به جنگ زال زر آمد.
# عمودی بزد بر بر روشنش
گسسته شد آن نامور جوشنش
هوش مصنوعی: یک تیر به سوی او پرتاب شد و آن زره مشهورش پاره پاره گشت.
# چو شد تافته شاه زابلستان
برفتند گردان کابلستان
هوش مصنوعی: وقتی که شاه زابلستان به قدرت رسید، افراد کابلستان از آنجا رفتند.
# یکی درع پوشید زال دلیر
به جنگ اندر آمد به کردار شیر
هوش مصنوعی: مردی دلیر و شجاع به جنگ رفت و مانند شیر، با قدرت و شجاعت در میدان نبرد حاضر شد. او زرهای بر تن کرده بود که از او محافظت میکرد.
# به دست اندرون داشت گُرز پدر
سرش گشته پر خشم و پر خون جگر
هوش مصنوعی: پدر در دلش عصبانی و خشمگین است و از درون، احساس درد و رنج میکند. همچنین، او گُرز (چیزی شبیه به چماق) نیز در دست دارد که نشاندهندهی آمادگی و قدرت اوست.
# بزد بر سرش گُرزهٔ گاورنگ
زمین شد ز خونش چو پشت پلنگ
هوش مصنوعی: به سرش ضربهای سخت وارد شد و زمین به خاطر خونش به رنگی مشکی و قهوهای درآمد که همانند پشت پلنگ بود.
# بیفگند و بسپرد و زو درگذشت
ز پیش سپاه اندر آمد به دشت
هوش مصنوعی: او از میدان جنگ جدا شد و به دشت رفت، زشت و بیرحمانه رفتار کرد و پس از آن مهر و محبت را به فراموشی سپرد.
# شماساس را خواست کاید برون
نیامد برون کش بخوشید خون
هوش مصنوعی: شما خواستید که به زندگی خوب و شاداب برسید، اما نتیجهاش این شد که هنگام تلاش برای بیرون آمدن از این وضعیت، با موانع و مشکلاتی مواجه شدید که باعث درد و رنج شما شد.
# به گرد اندرون یافت کلباد را
به گردن برآورد پولاد را
هوش مصنوعی: در درون او، قدرت و نیرویی وجود دارد که مانند پولاد محکم است و این نیرو را بر دوش خود حس میکند.
# چو شمشیرزن گُرز دستان بدید
همی کرد ازو خویشتن ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی شمشیرزنی، گرزی را در دستانش دید، به سرعت از آنجا دور شد و خود را پنهان کرد.
# کمان را به زه کرد زال سوار
خدنگی بدو اندرون راند خوار
هوش مصنوعی: زال سوار کمان را به زه کشید و تیر را درون آن قرار داد تا آماده شلیک کند.
# بزد بر کمربند کلباد بر
بران بند زنجیر پولاد بر
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف یک عمل قوی و مؤثر اشاره دارد. شخصی یا چیزی که بر روی انگارهای محکم و استوار عمل میکند و در حال زنجیر کردن یا محدود کردن چیزی با استفاده از ابزارهای قوی و مقاوم است. این تصویر به نوعی نمادی از قدرت و تسلط بر موقعیتهای دشوار محسوب میشود.
# میانش ابا کوههٔ زین بدوخت
سپه را به کلباد بر دل بسوخت
هوش مصنوعی: بین این دو کوه، سپاه دشمن را با آتش دل خود سوزانید.
# چو این دو سرافگنده شد در نبرد
شماساس شد بیدل و روی زرد
هوش مصنوعی: وقتی این دو نفر در نبرد شکست خوردند، چهرههایشان بیروح و رنگشان زرد شد.
# شماساس و آن لشکر رزم ساز
پراگنده از رزم گشتند باز
هوش مصنوعی: شما به یاد دارید که آن جنگجویان پراکنده از میدان جنگ به عقب برگشتند.
# پس اندر دلیران زاولستان
برفتند با شاه کابلستان
هوش مصنوعی: پس از آن، دلیران زاولستان به همراه شاه کابلستان حرکت کردند.
# چنان شد ز بس کشته در رزمگاه
که گفتی جهان تنگ شد بر سپاه
هوش مصنوعی: از شدت تلفات و کشتههای زیاد در میدان جنگ، بهنظر میرسید که جهان بر روی سپاهیان آنقدر تنگ شده که دیگر جایی برای فرار یا ایستادن ندارند.
# سوی شاه ترکان نهادند سر
گشاده سلیح و گسسته کمر
هوش مصنوعی: به سوی پادشاه ترکان با سر باز و بدون کمربند سلاح رفتند.
# شماساس چون در بیابان رسید
ز ره قارن کاوه آمد پدید
هوش مصنوعی: وقتی شمس به بیابان رسید، کاوه از راه قارن نمایان شد.
# که از لشکر ویسه برگشته بود
به خواری گرامیش را کشته بود
هوش مصنوعی: کسی که از سپاه ویس بازگشته بود، به ذلت و خواری، ارزشهای بزرگ او را نابود کرده بود.
# به هم بازخوردند هر دو سپاه
شماساس با قارن کینهخواه
هوش مصنوعی: دو سپاه به هم حمله کردند؛ شماساس و قارن، که هر کدام دارای کینه و دشمنی بودند.
# بدانست قارن که ایشان کیند
ز زاولستان ساخته بر چیند
هوش مصنوعی: قارن متوجه شد که آنها چه کسانی هستند و از سرزمین زاولستان تشکیل شدهاند و چه برنامهای دارند.
# بزد نای رویین و بگرفت راه
به پیش سپاه اندر آمد سپاه
هوش مصنوعی: او نای فلزی را به صدا درآورد و به جلو حرکت کرد، سپس به جمعیت پیوست.
# ازان لشکر خسته و بسته مرد
به خورشید تابان برآورد گرد
هوش مصنوعی: مردی از آن ارتش خسته و ناتوان، در برابر خورشید درخشان به پا خواست.
# گریزان شماساس با چند مرد
برفتند ازان تیره گرد نبرد
هوش مصنوعی: چند مرد از یک جمع تیره و تار جدا شدند و به سوی میدان نبرد رفتند، اما به آرامی و دور از هم حرکت کردند.
source