در باب نامه وزیر جنگ اسراییل به رهبرانقلاب/ ادعای دیرهنگام پس از شکستِ زودهنگام

در پی نامه یوآو گالانت، وزیر جنگ پیشین رژیم صهیونیستی، خطاب به رهبر معظم انقلاب ، بررسی چند نکته اساسی ضروری به نظر می‌رسد.

گالانت در این نامه مدعی شده که اسرائیل طی سه دهه گذشته بر ساختار آنچه «حلقه آتش ایران» می‌نامد، اشراف کامل داشته و توانسته راهبردهای جمهوری اسلامی را خنثی کند. اما اگر چنین اشرافی واقعاً وجود داشت، چطور عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که از سوی گروهی کوچک مانند حماس اجرا شد و حتی به‌زعم خودشان ارتباط مستقیمی هم با ایران نداشت، توانست چنین ضربه‌ای به ساختار اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل وارد کند؟ رژیمی که حتی زمان آغاز یک حمله از سوی حماس را نمی‌تواند پیش‌بینی کند، چگونه می‌تواند مدعی اشراف اطلاعاتی بر طرح‌های کلان، چندلایه و منطقه‌ای جمهوری اسلامی باشد؟ همین یک واقعیت، بنیان ادعاهای گالانت را از ریشه متزلزل می‌کند.

نکته بعدی آنکه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر، این اسرائیل بود که تحت فشار سیاسی و میدانی، از طریق ایالات متحده خواستار آتش‌بس شد. ایران نیز در پاسخ به این شرایط، تصمیم به توقف موقت جنگ گرفت؛ نه از موضع ضعف، بلکه با هدف بازتنظیم میدان نبرد و بهره‌گیری از فرصت‌های دیپلماتیک و رسانه‌ای که از نگاه بسیاری از تحلیلگران، این تصمیم یک اقدام هوشمندانه در راستای مدیریت فعال صحنه درگیری بود، نه عقب‌نشینی.

گالانت که یکی از طراحان اصلی عملیات نظامی سنگین علیه غزه به شمار می‌رود، فرماندهی عملیاتی را برعهده داشت که منجر به کشتار وسیع غیرنظامیان شد؛ کشتاری که اکنون او را با اتهامات جدی در حوزه حقوق بشر و نسل‌کشی در برابر نهادهای بین‌المللی، از جمله دیوان کیفری بین‌المللی، قرار داده است. با وجود این حجم از خشونت و ادعا، عملیات‌های تحت هدایت او به اهداف استراتژیک ادعایی نرسید و همین ناکامی موجب شد که حتی در کابینه افراطی نتانیاهو نیز کنار گذاشته شود. ژنرالی که اگر موفق بود، امروز جایگاهش را در قدرت حفظ می‌کرد.

هرچند لحن اولیه نامه گالانت رنگ تهدید و تکبر دارد، اما در انتهای نامه، چهره واقعی گوینده نمایان می‌شود. جایی که با صراحت می‌نویسد: «ما کشور کوچکی هستیم» و از ایران می‌خواهد به اسرائیل حمله نکند. البته از نگاه جمهوری اسلامی، رژیم صهیونیستی به عنوان یک رژیم اشغالگر مشروعیتی ندارد که بتوان آن را «کشور» نامید، اما حتی در چارچوب متن خود نامه نیز این تناقض آشکار است؛ تهدید در ابتدا، و خواهش در پایان. تلاش برای قدرت‌نمایی که سرانجامی جز اعتراف به ترس ندارد.

به طور کلی این نامه بیش از آن‌که یک هشدار سیاسی یا نظامی باشد، اعتراف‌نامه‌ای است از جانب فردی که از قدرت رانده شده، در میدان شکست خورده، در محافل حقوقی تحت پیگرد است و حالا تلاش می‌کند با روایت‌سازی، خود را از فشار روانی بیرون بکشد. این نامه نه از موضع اقتدار، بلکه از موقعیت ضعف و استیصال نوشته شده. نوشته‌ای که در ظاهر می‌خواهد دشمن را بترساند، اما عملاً چیزی جز بازتاب ترس نویسنده‌اش نیست.

source

توسط salamatsun.ir