صاحب‌خبر –

به گزارش اطلاعات آنلاین، در سال ۱۳۴۳ یک زن بدهکار در آمل خواهرزاده‌اش را به جای دخترش به خانه بخت فرستاد. ماجرا را روزنامه اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۴۳ بخوانید:

عروس اشتباهی یک شهر را بهم ریخت! +عکس

«چند روز پیش دختر ۱۳ ساله ای بنام نرگس به شهربانی آمل مراجعه کرد و در حالی که اشک می‌ریخت از شوهرش شکایت نمود. نرگس گفت: مادرم چندسال پیش مرد و پدرم که کارگر ساده ای‌است مرا به خاله ام سپرد. یک روز خاله ام مرا به اتاقی که مردی در آن نشسته بود برد و معرفی کرد. مرد به محض دیدنم سری به علامت رضایت تکان داد و ساعتی بعد رفت. خاله ام پس از رفتن او اظهار داشت: تو بزرگ شده ای و باید شوهر کنی. این آقا اسمش سهراب است و آمده بود از تو خواستگاری کند. من ا ز شرم نتوانستم چیزی بگویم. روز بعد سهراب به خانه ما آمد و خاله ام مرا باتفاق او از منزل خارج کرد و در راه گفت که می‌خواهد مرا به عقد سهراب در آورد. پیش روحانی رفتیم و در آنجا من به عقد سهراب در آمدم و او مرا به خانه اش برد. بعد فهمیدم که سهراب کارگر است و ٦٥٠ تومان از خاله ام طلبکار بود. خاله فریبکارم به او وعده داد که دختر خود را به او بدهد ولی روزی که سهراب به خواستگاری آمد دخترش را از خانه خارج ساخت و مرا به او معرفی نموده.  شب اول چنان دچار ترس و وحشت شدم که تا صبح نخوابیدم روز بعد از شوهرم شکایت کردم.»

گفتنی است این خبر باعث تحریک افکار عمومی در شهر آمل نسبت به ثبت ازدواج یک دختر ۱۳ ساله شده بود.

به گزارش اطلاعات آنلاین، در سال ۱۳۴۳ یک زن بدهکار در آمل خواهرزاده‌اش را به جای دخترش به خانه بخت فرستاد. ماجرا را روزنامه اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۴۳ بخوانید:

عروس اشتباهی یک شهر را بهم ریخت! +عکس

«چند روز پیش دختر ۱۳ ساله ای بنام نرگس به شهربانی آمل مراجعه کرد و در حالی که اشک می‌ریخت از شوهرش شکایت نمود. نرگس گفت: مادرم چندسال پیش مرد و پدرم که کارگر ساده ای‌است مرا به خاله ام سپرد. یک روز خاله ام مرا به اتاقی که مردی در آن نشسته بود برد و معرفی کرد. مرد به محض دیدنم سری به علامت رضایت تکان داد و ساعتی بعد رفت. خاله ام پس از رفتن او اظهار داشت: تو بزرگ شده ای و باید شوهر کنی. این آقا اسمش سهراب است و آمده بود از تو خواستگاری کند. من ا ز شرم نتوانستم چیزی بگویم. روز بعد سهراب به خانه ما آمد و خاله ام مرا باتفاق او از منزل خارج کرد و در راه گفت که می‌خواهد مرا به عقد سهراب در آورد. پیش روحانی رفتیم و در آنجا من به عقد سهراب در آمدم و او مرا به خانه اش برد. بعد فهمیدم که سهراب کارگر است و ٦٥٠ تومان از خاله ام طلبکار بود. خاله فریبکارم به او وعده داد که دختر خود را به او بدهد ولی روزی که سهراب به خواستگاری آمد دخترش را از خانه خارج ساخت و مرا به او معرفی نموده.  شب اول چنان دچار ترس و وحشت شدم که تا صبح نخوابیدم روز بعد از شوهرم شکایت کردم.»

گفتنی است این خبر باعث تحریک افکار عمومی در شهر آمل نسبت به ثبت ازدواج یک دختر ۱۳ ساله شده بود.

∎​

source

توسط salamatsun.ir